Thursday, December 21, 2006

بنویسید 2



بنویسید

امروز
توهم یک آغاز است
و روزها
در دهان دریده تاریخ
مدفون می شوند
زمین
اصل آفرینش است

آیینه
میزبان تنهایی است

بنویسید

در شکوه شب
اضطراب تاریکی است
در قلب کوه و کوکب ها
صدای انفجار می آید

درخت های جوان
گاه
از وزش نسیم نیز می ترسند
و زبان زمین
از سرما
به لکنت می افتد

بنویسید

میتوان گاه
در چهره مرگ
قهقهه سر داد
آدمها را به نبودنشان سپرد
و دهان آدمها
کتابی بی الفباست
یا که واژه هایشان
زخمی است

بنویسید

کوچه ها
از هجوم خاطره
آلوده گشته اند
سالهای سیاه گیسوان من
فریادی سفید
سر داده اند
و تیک تاک آهنین زمان
سکوت را
از خواب می پراند

بنویسید

از چند مهتاب
از چند تکرار
از چندین قلم و مشتی الفبا که بگذرند
به من خواهند رسید
در فاصله ای
دوردست تر از
حتی خدا

0 Comments:

Post a Comment

<< Home